به گزارش مشرق، نمایش آغاز شده. نمایشی که انتظارش را میکشیدیم. از همان روز که در باکو آوار ناکامی ها آغاز شد، منتظر این نمایش بودیم. وقتی طبق انتظارات تکواندوکاران ایران همچون برگ خزان یکی یکی روی شیاپچانگ پهن میشدند تا تنها دستاورد در گرندپری آذربایجان یک مدال طلای کم عیار باشد.
فاجعه بعدی اما مهیب تر بود. آنجا که در رقابت های جام جهانی برابر ترکیهای وا دادیم که در جغرافیای تکواندوی جهان یک جزیره دور افتاده و درجه 2 محسوب میشود. ناکامی تلخی که خبر از کابوسی میدهد که از ریو آغاز شده و هر روز هولناک تر میشود.
درد این شکست وقتی بیشتر و غیرقابل تحمل تر می شود که دلبریهای رضا مهماندوست در قامت سرمربی تیم ملی تکواندو آذربایجان دیدیم. سرمربی ای که وقتی او را از خانه بیرون کردند، ترجیح داد هنر خود را خرج تیم هایی کند که محلی از اعراب ندارند و از کاه، کوه بسازد؛ کوهی لبالب از افتخار و مدال. مدال هایی که باید نصیب ایران و ستاره هایش میشد اما تمامیت خواهی رئیس و رفقا کار را به جایی رساند که موشهای دیروز، برای ما شیر شوند و به ناکامی ما پوزخند بزنند.
شکست و ناکامی همیشه یتیم است همانطور که پیروزی و موفقیت هزار و یک پدر و صاحب دارد. حالا که ناکامی از راه رسیده، باید قربانی یافت و همه آوار شکست را بر سر او خراب کرد تا با نمایش خیمه شب بازی اذهان عمومی متهم ردیف اول را فراموش کند.
نمایشی نخ نماشده که امروز بعد از فاجعه باکو روی سن رفته. ابتدا یار غار آقای رئیس و مارکوپولوی تکواندو استعفا میدهد و پس از آن آقای سرمربی اپیزود دوم نمایش استعفا را اجرا می کند. یک نمایش به سبک رونالدینیویی تا مردان در سایه جلو بیایند و سپر بلا بشوند تا سر آقای رئیس سلامت باشد و از گزند انتقادات و البته پس لرزه های این سونامی شکست در امان بماند.
این نمایش البته مدتهاست که نخ نما شده و اعتباری ندارد. نمایشی که هیچکس خریدارش نیست و تماشاچی ندارد. آوار ناکامی به اندازه ای مهیب و هولناک است که سپرهای بلا نمیتوانند جلودار این ناکامی باشند. این دو که هیچ اگر همه اطرافیان ریز و درشت آقای رئیس هم جانفدا شوند، باز هم افاقه نمی کند.
این ناکامی های زنجیروار و این ویرانه نیازمند آواربرداری است. وقتی متهم شماره یک برای خود هیچ سهمی قائل نیست و خود را مبرا از هر اشتباه و خطایی می داند، این وظیفه مقام بالادست است که به معرکه ورود پیدا کند، این مخروبه را آواربرداری کند و از نو بسازد.
وزیر ورزش و جوانان به عنوان کامپیوتر ورزش – لقبی که رئیس جمهوری به او اعطا کرده – و یک ژنرال تازه نفس که به خوبی از جریانات حاکم بر ورزش مطلع است و همه زیر و بم های آن را میداند و اشراف دارد، باید آستین بالا بزند و وارد گود شود. وزیر باید بر این زخم ناسور مرهمی بگذارد و این درد جانکاه را جراحی کند. بیش از این تامل جایز نیست. تساهل و تسامح این بیمار محتضر را درمان نمیکند. چاره کار تنها در تغییر و اصلاح است؛ یک تغییر اساسی و بنیادین. آقای وزیر درنگ جایز نیست. تا دیرتر نشده، اصلاحات را آغاز کنید و تکواندو را نجات دهید.
فاجعه بعدی اما مهیب تر بود. آنجا که در رقابت های جام جهانی برابر ترکیهای وا دادیم که در جغرافیای تکواندوی جهان یک جزیره دور افتاده و درجه 2 محسوب میشود. ناکامی تلخی که خبر از کابوسی میدهد که از ریو آغاز شده و هر روز هولناک تر میشود.
درد این شکست وقتی بیشتر و غیرقابل تحمل تر می شود که دلبریهای رضا مهماندوست در قامت سرمربی تیم ملی تکواندو آذربایجان دیدیم. سرمربی ای که وقتی او را از خانه بیرون کردند، ترجیح داد هنر خود را خرج تیم هایی کند که محلی از اعراب ندارند و از کاه، کوه بسازد؛ کوهی لبالب از افتخار و مدال. مدال هایی که باید نصیب ایران و ستاره هایش میشد اما تمامیت خواهی رئیس و رفقا کار را به جایی رساند که موشهای دیروز، برای ما شیر شوند و به ناکامی ما پوزخند بزنند.
شکست و ناکامی همیشه یتیم است همانطور که پیروزی و موفقیت هزار و یک پدر و صاحب دارد. حالا که ناکامی از راه رسیده، باید قربانی یافت و همه آوار شکست را بر سر او خراب کرد تا با نمایش خیمه شب بازی اذهان عمومی متهم ردیف اول را فراموش کند.
نمایشی نخ نماشده که امروز بعد از فاجعه باکو روی سن رفته. ابتدا یار غار آقای رئیس و مارکوپولوی تکواندو استعفا میدهد و پس از آن آقای سرمربی اپیزود دوم نمایش استعفا را اجرا می کند. یک نمایش به سبک رونالدینیویی تا مردان در سایه جلو بیایند و سپر بلا بشوند تا سر آقای رئیس سلامت باشد و از گزند انتقادات و البته پس لرزه های این سونامی شکست در امان بماند.
این نمایش البته مدتهاست که نخ نما شده و اعتباری ندارد. نمایشی که هیچکس خریدارش نیست و تماشاچی ندارد. آوار ناکامی به اندازه ای مهیب و هولناک است که سپرهای بلا نمیتوانند جلودار این ناکامی باشند. این دو که هیچ اگر همه اطرافیان ریز و درشت آقای رئیس هم جانفدا شوند، باز هم افاقه نمی کند.
این ناکامی های زنجیروار و این ویرانه نیازمند آواربرداری است. وقتی متهم شماره یک برای خود هیچ سهمی قائل نیست و خود را مبرا از هر اشتباه و خطایی می داند، این وظیفه مقام بالادست است که به معرکه ورود پیدا کند، این مخروبه را آواربرداری کند و از نو بسازد.
وزیر ورزش و جوانان به عنوان کامپیوتر ورزش – لقبی که رئیس جمهوری به او اعطا کرده – و یک ژنرال تازه نفس که به خوبی از جریانات حاکم بر ورزش مطلع است و همه زیر و بم های آن را میداند و اشراف دارد، باید آستین بالا بزند و وارد گود شود. وزیر باید بر این زخم ناسور مرهمی بگذارد و این درد جانکاه را جراحی کند. بیش از این تامل جایز نیست. تساهل و تسامح این بیمار محتضر را درمان نمیکند. چاره کار تنها در تغییر و اصلاح است؛ یک تغییر اساسی و بنیادین. آقای وزیر درنگ جایز نیست. تا دیرتر نشده، اصلاحات را آغاز کنید و تکواندو را نجات دهید.